برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 24
طبق هرسال برای ادای نذر همسر رفتیم ولایت ، موقع در آوردن دیگ ها بچه ها ایستاده بودند توی تراس و نگاه میکردند که یهو صدای گرومپ آمد ...پسرک عین شصت تیر تو خونه میدویید که شکست شکست ...بله ..دست پسرک از سه جا شکسته بود ولی خوشبختانه احتیاج به پین گزاری نداشت
رفتیم بیمارستان دکتر می پرسه چه جوری شد میگم طناب رخت گرفته و خم شده طناب پاره شده افتاده ..پسرک میگه فکر نمی کنم بخاطر این باشه زن عموم گفت من چشم خوردم حواسپرت...
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 38
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 38
دوستان همسر برای ی سفر کاری اومده بودند تهران که از خونه ما برند فرودگاه
بندگان خدا داشتند شام میخوردند که انور رو به همسر کرد و گفت تا حالا با ریش ندیدمت چقدر بهت میاد حتما بچه ها خیلی خوششون میاد که مهراد برگشت گفت وای نه عمو انور ما نمیخواهیم بابام مثل شما داعشی باشه ..
حواسپرت...برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 40
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 72
مادر شوهر چند روزی مهمان بود با هم رفتیم خرید ..پسرک از جوب اومد بپره نزدیک بود بیفته با قیافه حق به جانب میگه چرا حواستون نیست اگه من خدایا نکرده بیفتم زبونم لال دور از جونم چیزی بشم چیکار میکنید ...گذشت و خریدها را کردیم داشت به مادر شوهر توضیح میداد که وقتی ۱۷ ساله شد قصد دارد ی موتور بخره که مادر شوهر عنوان کرد من که اجازه نمیدهم خیلی ریلکس میگه خیلی مهم نیست شما تا آن موقع مردید حواسپرت...
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 69
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 84
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 104
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 127
برچسب : نویسنده : karin59o بازدید : 131